سفارش تبلیغ
صبا ویژن
  تنها
آنکه خدای سبحان را یاد کند، خداوند دلش را زنده و عقل و خردش را روشن کند . [امام علی علیه السلام]
وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
کل بازدیدهای وبلاگ
5587
بازدیدهای امروز وبلاگ
1
بازدیدهای دیروز وبلاگ
0
منوی اصلی

[خـانه]

[  RSS  ]

[شناسنامه]

[پست الکترونیــک]

[ورود به بخش مدیریت]

درباره خودم
تنها
لوگوی وبلاگ
تنها
بایگانی
مقالات
اشعار
اوقات شرعی
لوگوی دوستان


اشتراک در خبرنامه
 
پارسی بلاگ
www.parsiblog.com

نویسنده مطالب زیر:   حسین اشرفی پور  

عنوان متن چه خوش باشد پنج شنبه 83 دی 10  ساعت 3:58 عصر

دلم خون گشت از روز جدائی

چه خوش باشد نباشد آشنائی

نبندی دل به گیسوی غریبی

نشی بازیجه دست رغیبی

چه خوش باشد نباشد ان نگاهت

نباشد چشم مجنونی به راهت

چه خوش باشد نگاهت ساز گردد

که احساسم همه اواز گردد

چه خوش باشد نشی بازیچه عشق

نشی گریون عشق و طعه عشق

چه خوش باشد نباشد یادگاری

به راهت گریهء امیدواری

چه خوش باشد نبندی دل به یاری

نشی بازیچه دست نگاری

چه خوش باشد نشی مجنون تنها

نشی دیونه زندون دنیا

همه آواز من سوز تو باشد

                 نگاه سرد جانسوز تو باشد


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   حسین اشرفی پور  

عنوان متن نگاه چهارشنبه 83 دی 9  ساعت 11:47 صبح

نگاهت را نمی خوانم بگو تنها چه می گوئی

ز رویای غریب من در این  دنیا  چه  میجوئی

نگاهی کردی و رفتی ندانستی چه ها کردی

ندانستی که دل بردی مرا ازمن جدا کردی

در این دیباچه عمرم به تو صد راز را گویم

به تو صد ناله شبگیر از این سرباز را گویم

نگاه تو خرابم کرد نگو هرگز نمی دانی

ویا از اشک سیل اسای این عاشق نمی خوانی

فدای ان نگاه تو که از دنیا رهایم کرد

از این مرداب وحشت زا به یک پرتو جدایم کرد

نگاه اخرینت را میان قاب رویائی

درون صحن قلب خود کشیدم من به تنهائی

که تنها با خیال خود نگاهت را ببینم من

ویا از باغ رویاها صدایت را بچینم من

دروغین بودم از دیروز؟! که از میلت رها گشتم

که از فردای عمر تو ،به صد حیلت جدا گشتم 

برو خوش باشی ای تنها که من را زیرو رو کردی

مرا در شهر رویایم چه خوش بی ابرو کردی


  نظرات شما  ( )

نویسنده مطالب زیر:   حسین اشرفی پور  

عنوان متن دیوانگی چهارشنبه 83 دی 9  ساعت 11:45 صبح

پرواز با پرستو دیدار تا قیامتجدائی
از شام روز اخر کشتار شد عبادت
هر کس که خواست با من
 رنگی ز عشق گیرد
گفتم که رخ بپوشان
 تا عشق من بمیرد
اشکم چه خوش نشسته بر روی گونه هایم
از هجر گویم اما ........
.........باعشق میسرایم

سر داده ام سرودی با رنگ سرد
پائیز
روحم زغم تکیدست
قلبم زعشق لبریز
آن ناوک نگاهت .......
دل را به خون نشانده .
از عشق سینه سوزت
دیگر اثر نمانده
در آن بهار زیبا گل کرد اشنائی
فصل خزان گل شد روز من و جدائی
یکسال هم نپائید ان وعده دروغین
از عشق دل سرودن
 آن بله درغین


  نظرات شما  ( )


 

Powered by : پارسی بلاگ
Template Designed By : MehDJ